پیش فاکتور دریافت فایل
مقاله بررسی تأثير آموزش مهارتهاي زندگي برسلامت روان نوجوان
15666
29,900 تومان
.rar
57 کیلوبایت
توضیحات:
مقاله بررسي تأثير آموزش مهارتهاي زندگي بر سلامت رواني نوجوانان در 75 صفحه ورد قابل ويرايش
فهرست مطالب
خلاصه ?
مقدمه ?
بيان مساله ??
اهميت و ضرورت پژوهش ??
متغيرهاي پژوهش ??
تعريف علمي و عملياتي «مهارتهاي زندگي»: ??
تعريف علمي و عملياتي «سلامت روان» ??
تعريف علمي و عملياتي «منبع کنترل» ??
مبناي تئوريکي برنامه آموزش مهارتهاي زندگي ??
اهداف آموزش مهارتهاي زندگي ??
اهميت مهارتهاي زندگي در سلامت رواني ??
ابعاد مهارتهاي زندگي ??
پيشينه تحقيقاتي پژوهش ??
جمع بندي و نتيجهگيري از پيشينة تحقيقاتي پژوهش ??
فرضيات پژوهش ??
روش بررسي ??
?- پرسشنامه سلامت عمومي گلدبرگ (GHQ) 46
2- پرسشنامه منبع کنترل لونسون ??
?- ابزار آموزش مهارتهاي زندگي ??
روشهاي آماري پژوهش ??
تجزيه و تحليل علمي ??
منابع تغيير ??
مقياسها ??
منابع تغيير ??
مقياسها ??
منابع تغيير ??
مقياسها ??
بحث و نتيجهگيري ??
فهرست منابع فارسي ??
خلاصه
انسان با توجه به پيچيدگيها و دشواريهاي زندگي جهت رسيدن به رشد و پيشرفت در جنبههاي گوناگون ميبايست از توانايي لازم و كافي جهت مقابله با موقعيتهاي دشوار زندگي و همچنين فراهم نمودن شرايط مناسب به منظور پيشرفت همه جانبه برخوردار باشد. بنابراين افراد موفق، تكامل يافته و داراي سلامت رواني كساني هستند كه توانايي و مهارت كافي را در برخورد با شرايط گوناگون زندگي دارند و همواره در صدد تغيير موقعيت خويش در جهت رشد و تكميل هستند. اين ويژگيها نشانگر برخورداري اينگونه افراد از مهارتهاي زندگي ميباشد. در حال كه افراد ناموفق و كساني كه به رشد و پيشرفت متعادل در جنبههاي گوناگون زندگي دست نيافتهاند از سلامت رواني كمتري برخوردارند و همچنين توانايي حل مؤثر مشكلات و مسائل زندگي را ندارند ميتوان گفت كه فاقد مهارتهاي زندگي كافي هستند. بدين ترتيب برخورداري از مهارتهاي زندگي و به كارگيري آن جهت دستيابي به رشد و كمال ميتواند بسياري از مشكلات، ناكاميها و ناهنجاريها را رفع نمايد و در عوض يك زندگي با نشاط، پرتلاش، رو به پيشرفت و كمال، مفيد و سازنده را به ارمغان آورد و چه بهتر است كه كسب اين مهارتها از دوران نوجواني آغاز گردد. با توجه به اينكه تحقيقات بسياري موضوع فوق را مورد تأييد قرار دادهاند و همچنين باور و اعتقاد پژوهشگر به اينكه لازمه موفقيت و تكامل همه جانبه در زندگي، برخورداري از سلامت رواني و آگاهي از شيوه صحيح و مناسب زندگي و در نتيجه سبك زندگي سالم ميباشد، به همين جهت، پژوهش حاضر به بررسي تأثير آموزش مهارتهاي زندگي بر سلامت روان و منبع كنترل نوجوانان پرداخته است.
در اين پژوهش به منظور بررسي تأثير آموزش مهارتهاي زندگي بر سلامت روان و منبع كنترل. كه به شيوه آزمايشي و طرح پيش آزمون- پس آزمون- با گروه كنترل انجام گرديد، چنين فرض شد كه آموزش مهارتهاي زندگي موجب افزايش يا بهبود سلامت روان و درونيتر شدن منبع كنترل در نوجوانان مي شود. به همين منظور از بين 191 دانش آموز دختر مقطع دبيرستان، 30 دانشآموز كه بالاترين نمرات را از پيش آزمون (پرسشنامه سلامت عمومي و پرسشنامه منبع كنترل) به دست آوردند، انتخاب شدند و به طور تصادفي به دو گروه آزمايشي و كنترل تقسيم گرديدند كه هر گروه شامل 15 دانش آموز بود.
پس از اجراي پيش آزمون در گروه آزمايشي و كنترل، گروه آزمايشي آموزش مهارتهاي زندگي را در هشت جلسه دو ساعته دو بار در هفته دريافت نمود. پس از يك ماه، پس آزمون (پرسشنامه سلامت عمومي و پرسشنامه منبع كنترل) در دو گروه آزمايشي و كنترل اجرا گرديد.
پس از نمرهگذاري، تفاوت ميانگين بين دو گروه در پيش آزمون و پس آزمون با استفاده «از آزمون t دو گروه مستقل» مورد مقايسه قرار گرفت. نتايج نشان داد كه بين ميانگين دو گروه در «پرسشنامه سلامت عمومي» تفاوت معناداري وجود دارد. در نتيجه فرضيه پژوهش تأييد گرديد. بنابراين، آموزش مهارتهاي زندگي ميتواند سلامت روان را افزايش دهد يا بهبود بخشد. همچنين نتايج نشان مي دهد كه تفاوت بين ميانگين هاي دو گروه در كليه مقياسهاي پرسشنامه سلامت عمومي به جز مقياس C (نارسا كنش وري اجتماعي) كاملاً معنادار است. نكته ديگر اينكه بيشترين ميزان كاهش در نمرات مقياس D (نشانگان افسردگي) پرسشنامه مذكور ميباشد. بنابراين ميتوان گفت كه آموزش مهارتهاي زندگي بيشترين تأثير را بر كاهش ميزان افسردگي آزمودنيها داشته است. اما در مورد ميانگين دو گروه در پرسشنامه منبع كنترل، عليرغم كاهش اندك در نمرات تفاوت معناداري وجود ندارد. در كل ميتوان گفت، با توجه به كاهش اندك نمرات، آموزش مهارتهاي زندگي تا حدودي بر درونيتر شدن منبع كنترل در گروه آزمايشي مؤثر بوده است.
همچنين در اين پژوهش، رابطه بين متغيرهاي پژوهش با استفاده از «ضريب همبستگي پيرسون» به دست آمد. اين نتايج نشانگر آن است كه بين سلامت روان و شيوه مقابلهاي و بين منبع كنترل و شيوه مقابلهاي ارتباط مثبت و معناداري وجود دارد. اما بين متغير (سلامت روان و منبع كنترل) ارتباط مثبت و معناداري وجود ندارد. يافتههاي جانبي اين پژوهش نشانگر رابطه معنادار بين سطح تحصيلات مادر، اشتغال مادر و عملكرد تحصيلي دانشآموزان با سلامت روان و شيوه مقابلهاي آنان ميباشد.
مشاهدات كيفي نيز در طول جلسات دوره آموزشي با نتايج كمي حاصل از دادهها مطابقت و هماهنگي دارد. بطوريكه آزمودنيهايي كه در طول جلسات فعاليت گروهي بيشتري داشتند، انگيزه و تمايل بيشتري جهت شركت در اين دوره آموزشي داشتند، نظم گروهي بيشتري را رعايت مينمودند. در انجام تمرينات و فعاليتهاي عملي علاقمندي و انگيزة بيشتري نشان مي دادند، توجه و دقت كافي نسبت به مطالب و محتويات آموزشي داشتند و خواهان تداوم اين دوره آموزشي در طول سال تحصيلي بودند، در ميزان نمرات سلامت عمومي و منبع كنترل آنان كاهش بيشتري ايجاد شده است. در واقع ميتوان گفت كه آموزش مهارتهاي زندگي در مورد اين آزمودنيها منجر به افزايش سلامت روان و درونيتر شدن منبع كنترل آنان شده است. بدين ترتيب مشاهدات كيفي دال بر تأثير مثبت آموزش مهارتهاي زندگي ميباشد.
مقدمه
پيشرفتهاي علمي و تكنولوژي در سالهاي اخير، انسانها را با انبوهي فزاينده از مسائل گوناگون مواجه ساخته است. كار، تحصيل و فشارهاي رواني- اجتماعي از جمله مسائلي هستند كه اغلب نوجوانان و جوانان با آنها روبرو هستند. توانايي حل مؤثر مسائل مذكور و مشكلات مشابه از جمله مهارتهاي مهم و مفيدي هستند كه نقش تعيين كنندهاي در تأمين سلامت رواني و موفقيت فرد و در نتيجه زندگي سالم و اثر بخش دارند.
همه انسانها به طور فطري توانايي حل مشكلات زندگي را دارند، وليكن اين توانايي بايد مطابق با شرايط و موقعيت فرد پرورش يابد بطوريكه به عنوان مهارتهاي كارآمد در آنان دروني شود. متأسفانه طبق بررسيهاي انجام شده تواناييها و مهارتهاي عملي و سازشي بسياري از نوجوانان و جوانان كشور ما براي حل مؤثر مسائل زندگي فردي و اجتماعي آنان كفايت نميكند. بنابراين آموزش مهارتهاي زندگي با تأكيد بر مهمترين مسائل فردي و اجتماعي نوجوانان به عنوان اصلي مهم و انكار ناپذير است كه تاكنون عليرغم توجه خاص بسياري از كشورهاي جهان و تأكيد خاص «سازمان بهداشت جهاني»[1]. جاي آن در برنامههاي تحصيلي مدارس كشورمان خالي مانده است. البته اخيراً گامهايي برداشته شده است كه نيازمند توجه علمي و تخصصي بيشتري ميباشد.
آموزش مهارتهاي زندگي مبتني بر يادگيري مشاركتي و عملي ميباشد. اين گونه فعاليتها در افزايش سلامتي و پيشگيري اوليه از بروز مشكلات و همچنين كمك به نوجوان جهت يادگيري رفتارهاي مثبت و حفظ سلامت رواني خويش بسيار اثر بخش است. بنابراين برنامههاي بهداشت مدارس و مداخلات پيشگيرانه مبتني بر مدرسه ميتوانند در جهت ايجاد رفتارهاي سالم و افزايش آگاهي دانش آموزان در جهت تمرينات حمايت كننده از سلامتي جسماني، رواني و اجتماعي و به طور كلي مهارتهاي زندگي به كار گرفته شوند. بنابراين از طريق اينگونه برنامهها، نوجوانان نسبت به سلامتيشان مسؤوليت پذير ميشوند، تصميمات بهداشتي مناسبي را اتخاذ مينمايند و به طور كلي سبك زندگي سالمي در طول نوجواني آغاز مي كنند و در طول زندگي تداوم ميبخشند. اين امر نوجوانان را قادر ميسازد كه طبق استعدادهاي بالقوه خويش عمل نمايند و آماده رويارويي با تغييرات و نيازهاي زندگي آينده شوند.
روان شناسان در دهههاي اخير، در بررسي اختلالات رفتاري و انحرافات اجتماعي به اين نتيجه رسيدهاند كه بسياري از اختلالات و آسيبها و ناتواني افراد در تحليل صحيح و مناسب از خود و موقعيت خويش، عدم احساس كنترل و كفايت شخصي جهت رويارويي با موقعيتهاي دشوار و عدم آمادگي براي حل مشكلات و مسائل زندگي به شيوه مناسب، ريشه دارد. بنابراين با توجه به تغييرات و پيچيدگيهاي روزافزون جامعه و گسترش روابط اجتماعي، آماده سازي افراد بخصوص نسل جوان جهت رويارويي با موقعيتهاي دشوار، امري ضروري به نظر مي رسد، در همين راستا، روانشناسان با حمايت سازمانهاي ملي و بينالمللي، جهت پيشگيري از بيماريهاي رواني و نابهنجاري اجتماعي، آموزش مهارتهاي زندگي را در سراسر جهان و در سطح مدارس آغاز نمودهاند.[2]
آنچه كه امروزه تحت عنوان مهارتهاي زندگي مشهور است، تنها حاصل كار پژوهشگران عصر حاضر نيست، بلكه بسياري از اين مهارتها در لابلاي تعاليم الهي بخصوص در قرآن و احاديث معصومين (ع) بيان شده است، بطوري كه تلاش براي برقراري ارتباط مفيد و مؤثر با ديگران، خودشناسي و توجه به ارزشها كه از فصول اساسي درس مهارتهاي زندگي است، به كرات در قرآن، نهج البلاغه و صحيفة سجاديه و احاديث منقول از ساير معصومين (ع) مورد تأكيد قرار گرفته است.[3]
دوره نوجواني، دورهاي بحراني است كه تغييرات عمدهاي در فرد (از لحاظ فيزيولوژيكي ، شناختي و رواني) و محيط بيروني فرد (فشار همسالان، انتقال از محيط كوچك درس به محيطي بزرگتر در جامعه و مواجه شدن با هنجارها) به وجود ميآيد. چنين تغييراتي اغلب با مشكلاتي همراه است كه بسيار استرسزا ميباشد. به همين دليل اكثر نوجوانان در يك دوره بحراني به سر ميبرند. با توجه به اين مسائل، جهت پيشگيري از اختلالات رواني و يا تداوم سلامت رواني، نوجوانان بايد راهبردهاي مقابلهاي مؤثر را ياد بگيرند.[4]
با توجه به گسترس خدمات بهداشت رواني مبتني بر مدرسه در كشورهاي مختلف، «سازمان بهداشت جهاني» طرح تحقيقي مهارتهاي زندگي را به عنوان بخشي از برنامه بهداشت رواني اين سازمان بنا نهاد. هدف اصلي سازمان بهداشت جهاني از ايجاد طرح مهارتهاي زندگي در زمينه بهداشت رواني اين است كه جوامع مختلف در سطح جهان نسبت به گسترش، به كارگيري و ارزيابي برنامه آموزش مهارتهاي زندگي كه متمركز بر رشد تواناييهاي رواني اساسي (مانند حل مسأله، مقابله با هيجانات، خود آگاهي، سازگاري اجتماعي و كنترل استرس) بين كودكان و نوجوانان است، اقدام نمايند.[5]
بنابراين با توجه به نقش مهم مدارس در تأمين بهداشت رواني دانشآ آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ,وآموزان، برنامه آموزش مهارتهاي زندگي، روش مؤثري در جهت رشد شخصيت سالم دانشآموزان و تأمين و حفظ بهداشت رواني دانشآموزان تلقي مي ِود. به اين ترتيب مدارس به جاي اينكه تنها بر افزايش عملكرد تحصيلي دانشآموزان تمركز نمايند، بايد بر تأمين و حفظ سلامت روان آنان نيز تأكيد نمايند و اقدامات لازم را به منظور تحقق هدف مذكور انجام دهند، چرا كه، اگر هدف فوق تحقق يابد، بسياري از مشكلات تحصيلي و آموزشگاهي نيز خود به خود كاهش مييابند.
بيان مساله
تغييرات ناگهاني و گستردهاي كه در جنبههاي جسماني، رواني و اجتماعي زندگي نوجوان ايجاد ميشود، مرحلهاي بحراني را ايجاد ميكند كه طبعاً مشكلات و ناسازگاريهايي را به همراه خواهد داشت. بنابراين با توجه به اهميت دوران نوجواني، شناخت اصولي و علمي اين مرحله، جهت پيشگيري از نابهنجاريها و مشكلات ناشي از اين بحران از طريق ارائه اطلاعات و آگاهي لازم به نوجوانان و كسب مهارتهاي مورد نياز جهت مقابله با مشكلات ناشي از اين تغييرات توسط آنان، امري بسيار مهم و حساس تلقي ميشود. يكي از برنامه هاي پيشگيرانه در اين زمينه، كه در سطح جهان مورد توجه است، آموزش مهارت هاي زندگي به نوجوانان ميباشد. تأثير اين آموزش در زمينههاي گوناگوني مورد بررسي قرار گرفته است كه به نتايج مثبتي نيز دست يافتهاند. از همين رو با توجه به اهميت موضوع، پژوهش حاضر به بررسي تأثير آموزش مهارتهاي زندگي بر سلامت روان و منبع كنترل نوجوانان مي پردازد، تا بدين ترتيب، گامي ديگر در جهت تحقق اهداف پيشگيرانه پيرامون دوره بسيار مهم و حساس نوجواني برداشته شود. كاملاً واضح است كه اگر اهداف فوق ميسر شوند، راهي روشن و هموار جهت انتقال از دوره نوجواني به دوره جواني و بزرگسالي كه مرحله شكوفايي تواناييها، استعدادها و انديشههاي نو مي باشد، فراهم ميگردد. اين امر موجبات تكامل فردي و اجتماعي تك تك افراد جامعه را فراهم ميسازد كه در نهايت به پيشرفت جامعه در ابعاد گوناگون منتج ميشود.
سازمان بهداشت جهاني (WHO) [6] به منظور افزايش سطح بهداشت رواني و پيشگيري از آسيبهاي رواني- اجتماعي، برنامهاي تحت عنوان آموزش مهارتهاي زندگي تدارك ديده و در سال 1993 در «يونيسف»[7] (صندوق كودكان سازمان ملل متحد) مطرح نمود. از آن سال به بعد، اين برنامه در بسياري از كشورها مورد آزمايش و اجرا قرار گرفته است.[8]
بر اساس پژوهشهاي انجام شده، عواملي نظير عزت نفس، مهارتهاي بين فردي برقراري ارتباط مطلوب ، تعيين هدف، تصميمگيري، حل مسأله، تعيين و شناسايي ارزشهاي فردي در پيشگيري و يا كاهش ابتلاء نوجوانان به انواع ناهنجاريهاي رفتاري و اختلالات رواني و افزايش سطح سلامت روان آنان نقش مؤثري دارند. بنابراين با توجه به اهميت و ارزش آموزش مهارتهاي زندگي با اهداف گوناگون پيشگيرانه و ارتقاء سطح سلامت روان، فقدان اين مهارتها موجب مي شود كه فرد در برابر فشارها و استرس ها به رفتارهاي غير مؤثر و ناسازگارانه روي آورد. آموزش چنين مهارتهايي در كودكان و نوجوانان، احساس كفايت، توانايي مؤثر بودن، غلبه كردن بر مشكل، توانايي برنامه ريزي، و رفتار هدفمند و متناسب با مشكل را به وجود مي آورد.[9]
همچنين مطالعات متعدد حاكي از آن است كه منبع كنترل دروني با سلامت رواني و احساس رضايت از زندگي ارتباط مثبت دارد و افرادي كه داراي منبع كنترل دروني هستند از فشار رواني كمتري در زندگي خود رنج ميبرند.[10]
«تلادو»[11] و همكاران (1974) دريافتند كه توانايي بيشتر در حل مسأله به عنوان يك مهارت زندگي با افزايش عزت نفس و منبع كنترل دروني ارتباط مثبت دارد.[12]
«لازاروس و فولكمن»[13] (1984) دو شكل كلي مقابله را مشخص كردند. مقابله متمركز بر مشكل و مقابله متمركز بر هيجان،. راهبرد متمركز بر مشكل ميتواند معطوف به درون يا معطوف به بيرون باشد. راهبردهاي مقابله اي معطوف به بيرون در جهت تغيير موقعيت يا رفتارهاي ديگران است، در صورتي كه راهبردهاي مقابلهاي معطوف به درون شامل تلاشهايي است كه براي بررسي مجدد نگرشها و نيازهاي خود و كسب مهارتها و پاسخهاي تازه صورت ميگيرد. مقابله متمركز بر هيجان، معطوف به كنترل و مهار ناراحتي هيجاني است. پژوهش هاي به عمل آمده در زمينه شيوههاي مقابلهاي نشان داده اند كه سازگارانهترين روش براي مقابله با چالشها و مشكلات زندگي، اتخاذ يك رويكرد فعال و متكي به خود از قبيل طرح ريزي و مسأله گشايي است. بطوري كه پژوهشگران پس از تجزيه و تحليل رابطه بين پاسخهاي مقابله اي و هيجانات ايجاد شده در افراد، به اين نتيجه دست يافتند كه حل مسأله با برنامهريزي، مفيدترين و مؤثرترين پاسخ مقابلهاي بوده است، چرا كه با بيشترين هيجان مثبت همراه است.[14]
برخي از مطالعات رابطه بين منبع كنترل و شيوههاي مقابله اي را بررسي كردند و به اين نتيجه دست يافتند كه منبع كنترل دروني به طور معنا داري با سازگاري عاطفي ارتباط دارد و يك عامل حفاظت كننده در مقابل استرس ميباشد. به عنوان مثال «كاك، هانن، و سارجنت»[15] به نقل از «هيون»[16] (1996) ، در مورد استرس زندگي بين دانشآموزان مقطع دبيرستان در آمريكا مطالعهاي انجام دادند و دريافتند كه دانشآموزان داراي منبع كنترل دروني، سازگاري بهتري در مقابل اضطراب دارند و از تواناييهاي جسماني بيشتري برخوردارند. يافته مشابهي نيز توسط «كليور»[17] (1991)، ارتباط منبع كنترل دروني را با افزايش مهارتهاي مقابله اي گزارش نموده است. همچنين «بارون و ديگران»[18] (1994) به نقل از «يونگر و ديگران» [19] (1998) گزارش كردهاند كه استفاده از راهبردهاي مقابله اي متمركز بر هيجان احتمال افسردگي و ضعف سلامت جسماني را افزايش مي دهد، در حالي كه راهبردهاي متمركز بر مشكل عامل حفاظت كننده در مقابل افسردگي و ضعف سلامت جسماني ميباشد.
با توجه به مطالب فوق ميتوان گفت كه افراد داراي منبع كنترل دروني به توانايي خويش در كنترل وقايع زندگي معتقدند و در مقابله با مشكل از شيوه مقابلهاي متمركز بر حل مسأله استفاده ميكنند، بدين معنا كه از طريق تصميمگيري و طرح ريزي جهت حل مشكل اقدام به حل مسأله مي نمايند. در حالي كه افراد داراي منبع كنترل بيروني معتقدند كه توانايي كنترل وقايع زندگي خويش را ندارند و عوامل ديگري غير از توانايي شخصي ايشان موثرند. به همين جهت از شيوه مقابله اي متمركز بر هيجان در مقابله با مشكلات استفاده مي كنند. بدين معنا كه به جاي تمركز بر مشكل، بر هيجانات و احساسات خويش متمركز ميشوند. و دست به تلاشهايي جهت تنظيم عكسالعملهاي هيجاني خويش مي زنند. بنابراين با توجه به ارتباط مثبت بين منبع كنترل دروني و شيوه مقابله اي مسأله مدار با سلامت روان افراد ، پژوهش حاضر به بررسي اين سؤال مي پردازد كه : آيا آموزش مهارتهاي زندگي بر سلامت روان، منبع كنترل و شيوه مقابلهاي دانش آموزان تأثير دارد، و آيا آموزش مهارتهاي زندگي مي تواند موجب افزايش سطح سلامت روان، درونيتر شدن منبع كنترل و شيوه مقابلهاي مسأله مدار شود؟
جمع بندي و نتيجهگيري از پيشينة تحقيقاتي پژوهش
با مروري اجمالي بر تحقيقات مطرح شده در بخش قبلي، ميتوان گفت كه آموزش مهارتهاي زندگي كه اكثراً در دوره نوجواني به اجرا گذاشته شده است، بر جنبههاي گوناگون سلامت رواني تأثير مثبتي داشته است.
همانگونه كه مطرح شده است، انواع مهارتهاي زندگي مانند حل مسأله، تصميم گيري، مقابله با استرس، كنترل خشم و قاطعيت در نه گفتن (ابراز وجود) و . . . در كاهش سوء مصرف مواد مخدر، بزهكاري، خشونت، اضطراب، افسردگي، خودكشي و حتي بيماريهاي مزمن مانند اسكيزوفرني و بيماريهاي جسماني مانند ايدز تأثير داشتهاند. همچنين در افزايش عزت نفس، سازگاري اجتماعي و عملكرد تحصيلي نقش مؤثر و مثبتي داشتهاند. برخي شواهد نيز تأثير اين آموزش را بر درونيتر شدن منبع كنترل تأييد نمودهاند.
بنابراين با مروري بر پيشينه تحقيقاتي و پژوهشي ميتوان نتيجه گرفت كه تمام شواهد تحقيقاتي مربوط به موضوع و يافتههاي نزديك به موضوع پژوهش، دال بر تأثير مثبت آموزش مهارتهاي زندگي و مهارتهاي اجتماعي بر ابعاد گوناگون سلامت رواني ميباشند.
نكتهاي كه لازم به ذكر است آن است كه تمام تحقيقات مربوط به موضوع پژوهش در كشورهاي خارجي صورت پذيرفته است، به جز چند مورد پژوهشي كه اخيراً در داخل كشور به صورت طرح تحقيقاتي مطرح شدهاند. تفاوت پژوهش حاضر با تحقيقات انجام شده در داخل و خارج از كشور با توجه به بررسيهاي انجام شده در اين است كه هيچيك از پژوهشها تا به حال مستقيماً به بررسي تأثير آموزش مهارتهاي زندگي بر سلامت روان و منبع كنترل نوجوانان نپرداختهاند و اكثراً تأثير متغير مذكور را در حيطه محدودتر و برخي از جنبههاي سلامت روان مورد بررسي قرار دادهاند، بطوريكه بيشترين تحقيقات پيرامون تأثير آموزش مهارتهاي زندگي بر كاهش سوء مصرف مواد مخدر، خشم و خشونت، بزهكاري، افسردگي، خودكشي و . . . ميباشد در حاليكه پژوهش حاضر ابعاد كليتري از سلامت روان را مورد توجه قرار داده است، بخصوص اينكه ارتباط منبع كنترل نيز با سلامت روان در نظر گرفته شده است و تأثير آموزش مهارتهاي زندگي بر دو متغير مذكور به طور كلي مورد بررسي قرار گرفته است. به همين جهت در بررسي پيشينه تحقيقاتي در داخل و خارج از كشور به موضوعات و يافتههاي نزديك به موضوع پژوهش، پرداخته شد. به طور كلي، پژوهشها و بررسيهاي بسياري پيرامون آموزش مهارتهاي زندگي، بعنوان يك راهبرد پيشگيري اوليه، بخصوص از دهه هشتاد قرن بيستم به بعد انجام شده است، وليكن ميتوان گفت تازگي موضوع پژوهش حاضر در انتخاب متغيرهاي وابسته (سلامت روان و منبع كنترل) ميباشد.
فرضيات پژوهش
در اين پژوهش، بر اساس مبناي تئوريكي و تحقيقات انجام شده كه به آنها اشاره گرديده فرضيات زير مطرح شدهاند كه عبارتند از:
فرضيه (1) آموزش مهارتهاي زندگي موجب افزايش سلامت روان گروه آزمايشي در مقايسه با گروه كنترل ميشود.
فرضيه (1-1) آموزش مهارتهاي زندگي موجب كاهش نمره در مقياس «نشانگان جسماني» گروه آزمايشي در مقايسه با گروه كنترل ميشود.
فرضيه (2-1) آموزش مهارتهاي زندگي موجب كاهش نمره در مقياس «نشانگان اضطرابي» گروه آزمايشي در مقايسه با گروه كنترل ميشود.
فرضيه (3-1) آموزش مهارتهاي زندگي موجب كاهش نمره در مقياس «كاركرد و كنش اجتماعي» گروه آزمايشي در مقايسه با گروه كنترل ميشود.
فرضيه (4-1) آموزش مهارتهاي زندگي موجب كاهش نمره در مقياس «نشانگان افسردگي» گروه آزمايشي در مقايسه با گروه كنترل ميشود.
فرضيه (2) آموزش مهارتهاي زندگي موجب درونيتر شدن منبع كنترل گروه آزمايشي در مقايسه با گروه كنترل ميشود.
فرضيه (1-2) آموزش مهارتهاي زندگي موجب افزايش نمره در مقياس «توانايي دروني» گروه آزمايشي در مقايسه با گروه كنترل ميشود.
فرضيه (2-2) آموزش مهارتهاي زندگي موجب كاهش نمره در مقياس «شانس» گروه آزمايشي در مقايسه با گروه كنترل ميشود.
فرضيه (3-2) آموزش مهارتهاي زندگي موجب كاهش نمره در مقياس «تأثير ديدگاه افراد قدرتمند» گروه آزمايشي در مقايسه با گروه كنترل ميشود.
فرضيه (3) آموزش مهارتهاي زندگي بر نوع شيوههاي مقابلهاي گروه آزمايشي تأثير دارد.
فرضيه (1-3) آموزش مهارتهاي زندگي موجب كاهش در نمره «شيوه جسماني سازي مقابله» گروه آزمايشي در مقايسه با گروه كنترل ميشود.
فرضيه (2-3) آموزش مهارتهاي زندگي موجب كاهش در نمره «شيوه هيجاني مقابله» گروه آزمايشي در مقايسه با گروه كنترل ميشود.
فرضيه (3-3) آموزش مهارتهاي زندگي موجب كاهش در نمره «مقابله مسأله مدار» گروه آزمايشي در مقايسه با گروه كنترل ميشود.
فرضيه (4) بين شيوه مقابله مسأله مدار و سلامت روان ارتباط مثبت و معناداري وجود دارد.
فرضيه (5) بين درونيتر شدن منبع كنترل و سلامت روان ارتباط مثبت و معناداري وجود دارد.
فرضيه (6) بين شيوه مقابله مسأله مدار و دروني تر شدن منبع كنترل، ارتباط مثبت و معناداري وجود دارد.
روش بررسي
طرح تحقيق پژوهش حاضر روش آزمايشي با استفاده از طرح پيش آزمون- پس آزمون با گروه كنترل و انتخاب تصادفي ميباشد. لذا پژوهش حاضر كه از نوع پژوهشهاي آزمايشي است با هدف بررسي ميزان اثر بخشي آموزش مهارتهاي زندگي بر سلامت روان و منبع كنترل نوجوانان انجام گرديده است. در اين راستا براي انتخاب نمونه، از بين مناطق آموزش و پرورش شهر تهران، منطقه 7 به دليل انسجام نسبي بافت فرهنگي و اقتصادي انتخاب گرديد. در مرحله بعد از بين دبيرستانهاي دخترانه دولتي اين منطقه، يك دبيرستان به طور تصادفي انتخاب گرديد. پس از آن كليه دانشآموزان سال اول دبيرستان مذكور به عنوان جامعه پژوهش انتخاب شدند كه حجم آن 191 نفر ميباشد. در اين مرحله پرسشنامه سلامت عمومي گلدبرگ[20] (GHQ-28) جهت بررسي سلامت روان دانشآموزان و پرسشنامه منبع كنترل «لونسون»[21] جهت مشخص ساختن جهت گيري دروني و بيرون منبع كنترل آنان بر روي 191 دانشآموز اجرا گرديد. در مرحله بعد جهت انتخاب نمونه اصلي، پس از نمرهگذاري آزمونها، افراديكه بالاترين نمرات را در هر دو پرسشنامه مذكور كسب كردند، به تعداد 30 نفر به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. لازم به ذكر است كه كسب نمرات بالا در پرسشنامه سلامت روان نشانه پايين بودن سلامت روان و كسب نمرات بالا در پرسشنامه منبع كنترل نشانه جهتگيري بيروني منبع كنترل ميباشد. در نهايت 15 نفر به عنوان گروه آزمايشي[22] و 15 نفر به عنوان گروه كنترل (گواه) به طور تصادفي تعيين شدند.
ابزارهاي اندازهگيري در پژوهش حاضر به شرح ذيل بودند:
1- پرسشنامه سلامت عمومي گلدبرگ (GHQ)
«گلد برگ» (1972) پرسشنامه سلامت عمومي را براي سرند اختلالات رواني غيرسايكوتيك در مراكز درماني جامعه طراحي و تدوين نموده است.
پرسشنامه مذكور داراي چهار مقياس ميباشد كه هر يك 7 سؤال دارد. چهار مقياس مذكور عبارتند از:
1- مقياس نشانگان جسماني (A)
2- مقياس نشانگان اضطرابي (B)
3- مقياس نارساكنش وري اجتماعي (C)
4- مقياس نشانگان افسردگي(D)[23]
1403/9/2 - پین فایل