پیش فاکتور دریافت فایل
مقاله بررسی مشروعيت حكومت اسلامي از ديدگاه آيت الله خميني(ره)
11834
24,900 تومان
.zip
232 کیلوبایت
توضیحات:
مقاله بررسي مشروعيت حكومت اسلامي از ديدگاه آيت الله خميني(ره) در 58 صفحه ورد قابل ويرايش

پيشگفتار:

انسان همواره به آزادي مي انديشد- آزادي انديشه- و خود را مهياي شكوفا شدن مي‌كند. نور مظهر اين روشن شدن بود كه در ذهن هستي بخش عبور مي كند و نتيجة آن پديداري بود در هستي يا وجود كه از وجد و گشايش در «قوه» حاصل مي آمد. آنچه پذيراست دريافت مي كند! چرا كه فيض بي دريغ و بي هيچ كم و كاست در هستي مي وزد يا مي تابد و روشن مي كند. يكي شدن انسان با ذات هستي كه او را به كنه وجود مي رساند و با يك انگاري و نفي بيروني و عبور از مرز جدايي به يكتايي و احساس مستقيم نايل مي كند. شيوه اي بود براي جستجو در هستي! و مهر به آنچه هست و جدا نيست از يابنده و داننده! اين شيوة دانستن سرآغاز زيستن بر پايه زندگي بود كه در آن فرهنگ و روشنگري پديدار بود؛ در جهت شكوفاندن انسان و شگفتا كه اين نور و روشنايي در تمام تاريخ همراه ملت ايران بوده است. اگرچه در كالبدهاي مختلف دميده شد!

دين چيزي نبود جز همين نشان دادن راه روشنايي. انسانهايي والا دامن همت به كمر زده و بال خرد گسترانيده و به قله هاي خرد چشم مي دوختند تا مردمان خود را به روشنايي آگاه سازند و از وحشت تاريكي بكاهند كه چشم انداز حركت در مسير قافلة بشريت تاريك مي نمايد. پيامبران انسانهايي پاك و دوستدار قوم خود و بشريت بودند. بي هيچ ادعايي دانستة خود به پاك كلماتي در اختيار مردمان قرار مي دادند و حركت را آسان مي‌گرفتند. اما رسم ديرين روزگار اينست كه همه كسان چنان نيك انديش نباشند و اي بسا كه حلقه هاي پاك پيشروان گفته ها و كردار پيامبر را قالب بندي كنند و مردمان را به نگه داري آن ناموس مطلق فرا خوانند. خط كشها و مقياسها پديد آرند. اعمال و افكار بدان سنجند! خردها در كوزه پديد آرند! و جهل بر دامان انديشة مردمان اندازند. اين فرزند ناميمون دين قالب بندي شده است! «شريعت» همان بلاي ديرين مردمان كه راه بالا رفتن مي بندد و تسبيح و چرتكه مقياس عمل مي گردد، خود كوزه مي شكند و «مي» مي‌ريزد و تعزير مي كند و حد روا مي دارد. پيامبران كه به محيط خويش آگاه مي شوند در مي‌يابند كه اين محيط خفقان دارد. مرگ دارد، انسان ندارد! مرگ و نيستي است چرا كه انديشه نيست و آنجا كه انديشه نيست هيچ انساني نيست كه حيواني است نامش آدم بهر زيست. پيامبر شايد آنگاه بگويد:

«آدمي در عالم خاكي نمي آيد بدست عالمي ديگر بيايد ساخت و ز نو آدمي»

آنگاه راه خرد مي گشايند تا آدميان به دنبال انسان گام نهند شكوفا شوند، ولي افسوس كه بعد از آن روشن انديشان خردمندان مي بايست «سر پياله بپوشند كه خرقه پوش مي‌آيد»

ايران در سالهاي پيش از اسلام به قله هاي بزرگ شكوه رسيده بود و همچنان اميد مي‌رفت كه چنان باشد. اما در دوران انتهايي ساسانيان مشكل بزرگي پديدار شد كه بي‌مهري دوران را با خود به همراه آورد. پديدار شدن دين رسمي همچون توفاني بود كه آرامش و توانمندي و شكوه را جاروب مي كرد در اين برهة بي آئين، در شبه جزيرة عربستان مفاهيم بزرگي به گوش مي رسيد كه جانهاي خرد طلب را به سوي خود فرا مي خواند. اما افسوس كه آن حقيقت خردمندي هم در شمشير عرب به تهاجمي بدل شده بود كه دامان قومهاي نجيبي را فرا مي گرفت و به زعم خود خردي مطلق به همة انسانها ارزاني مي داشت جمله قوم عرب به بهانة خداپرست كردن ايرانيان كه در واقع بازگشتي بود به غزوات قبل از پيامبر و آئين تاراج و راهزني، حادثه اي بود عظيم كه ملتي بزرگ را به مدت 1400 سال و اندي به خود مشغول داشت و كنون نيز مي رود.

زندگي مردم ايران با مفاهيم خاص شبه جزيره به هم آميخت به طوري كه پيامبر به اجبار پيامبر تمام ايرانيان مي بايست مي شد آنهم در مفهومي كه مردمان شبه جزيره از آن مي فهميدند. حكومت از آيين شاهنشاهي به خلاقت بدل گشت و نظام اجتماعي پيشرفته و آئين دار در جدالي با مفاهيم بدوي و مفاهيم بزرگي چون زن، خانواده، ميهن، فره در شنزارهاي جاهليت عرب مدفون گشت!

ايرانيان در پي اين حوادث به دنبال حركتهاي رجعت طلبانه اي برآمدند تا سلطه عنصر عربي را برانداخته و شرايط را به نفع خود تغيير دهند در اين ميان قويترين جريان فكري ايرانيان يعني شعوبيه نقش تعيين كننده اي به عهده گرفته و همواره به ابداع و سنتز و گاهي تز پرداخت. جريانهاي مختلف عظمت خواه ايراني در برهه هاي مختلف به هم آميخته و گاه مسيري جدا مي پيمودند. در اين ميان يكي از حركتهاي فكري و سياسي كه ايرانيان بدان دست يازيده و در آن تغيير و تكامل ايجاد كردند آئين تشيع بود كه مي توان هنرنمايي اكثر گروههاي فكري شكوه خواه ايراني را در آن ديد كه همچون بذري از حوزة انديشة ايراني به كشتزار حوادث روزگار فرو مي افتاد و آنگاه محصولي چند پديدار مي گشت.

در اين پژوهش قصد ما آن است كه چگونگي سير نه خود انديشة شيعي بلكه بخش سياسي آن را كه آميختگي سرشاري با شرايط روزگار خود و تمايلات و خواستهاي گروه‌هاي گوناگون دارد بنمايانيم. به خصوص! در عصري زندگي مي كنيم كه مباني مشروعيت حاكميت مستقر از درون اين مكتب بيرون آمده و خود را در شكل ولايت مطلقة فقيه به تاريخ ايران افزوده است.

اثبات اين موضوع كه ولايت مطلقة ولي فقيه فاقد بنيانهاي عقلي است و في الواقع توهين به مقام امام معصوم (ع) و بي احترامي به تفكرات بشري است انگيزة انتخاب موضوع از جانب محقق مي باشد.

الف- تشيع در حال شكل گيري قبل از غيبت:

بعد از رحلت پيامبر (ص) در فضاي بحث برانگيزي كه عده اي حتي از آن به كودتا ياد كرده اند و خود عمر آنرا حادثه اي مي داند كه به خير گذشت، ابوبكر در ثقيفه با كوششهاي عمر توانست اولين خليفة مسلمين گردد. اين حادثه و نبودن امام علي بن ابيطالب (ع) و عدم گسيل به موقع سپاه اسامه، خاصه گرد آمدن گارد ضربت در مركز شهر به فرماندهي خالد (سيف الاسلام) اگرچه نه در آن زمان، اما در سالهاي بعد ريشه و خاستگاه صف بنديهاي عقيدتي و سياسي در ميان مسلمين شد.

آنچه مسلم است امام علي (ع) نيز اعتراضي به نبودن خويش در اين حادثه و انتخاب خليفه در غيبت او داشته است كه البته از هر جهت درست مي نمايد، چرا كه مهاجران به تمامي دلايلي پناه جستند كه امام علي (ع) بارز و نمونة آن بود. اما چنانكه امام علي (ع) خود در نامه اي به معاويه اشاره مي كند به دليل اينكه اعتقاد داشته اند انتخاب خليفه انصار و مهاجر است، ايشان نيز آنرا پذيرفته و گردن نهاده بود چرا كه خوشنودي خدا و مصلحت مسلمين در آن بوده است. بعد از ابوبكر حكومت به عمر رسيد كه سرزمينهاي زير سلطة اعراب فزوني يافته و جزيه و غارت توانست اوضاع كلي عربستان را تغيير دهد. باز شدن دروازه هاي بهشت جهان (ايران) با خزائن بهشتي و افسانه اي كه يادآور عظمت تمام داستانهاي قرآني بود در مخيله اعراب چونان موجي مي افتاد و آنان را مفتون و گيج مي ساخت اگرچه مسأله با عدالت مساوات طلبانه عمر بالسنبه حل مي شد اما باروي كار آمدن عثمان فزوني ثروت تمام مباحث قبيله گرايانة عربي را زنده ساخت و عثمان خويشان خود را بهره ها بخشيد و اين با وجود صحابه به چالشي جدي كشيده مي شد. زير سؤال رفتن ارزشهاي اوليه كه بيشتر بر پايه زهد ساده اي استوار بود و اصحاب صفه بازتاب و الگوي آن به شمار مي رفت واكنشهاي رجعت طلبانه اي را همراه با موعظه پديد مي آورد. اين بازگشت به دوران پيامبر (ص) و مدينه النبي به تمامي چهره حضرت علي (ع) را به عنوان نزديكترين فرد به پيامبر (ص) و تربيت شدة او با زندگي سادة محقرانه اش بيشتر مي نماياند و بارز مي ساخت. اعتراضهاي صحابه به تجمل‌گرايي، دوران وفور ناشي از غارت زمان عثمان، ريشه در اين بازگشت ها داشت. قيام عليه عثمان شرايط را دوباره به نقطة عطف و تشكيل گروه حل و عقد برگردانيد. روي برتافتن معاويه از اطاعت حضرت علي (ع) سرآغاز درگيريهايي شد كه بين خليفه و دستة ديگري از مسلمين پديد آمد. نتيجة آن در جنبة فكري پديد آمدن خوارج و در جبهة سياسي شهادت امام علي بن ابيطالب (ع) بود. آنگاه كه حكومت بدست امام حسن بن علي (ع) افتاد اكثريت مسلمانان به دليل شرايط خاص اجتماعي توان رويارويي و درگيري با معاويه را از دست داده بودند و امام حسن مجتبي (ع) به نفع معاويه كناره جهت شهادت دليرانه امام حسين (ع) سرانجام مايه اي عاطفي و عطفي تاريخي به مخالفان جور و ظلم امويه و سپس عباسي بخشيد.

شهادت حضرت علي (ع) و سپس امام حسين (ع) فضاي خاصي به كوفه بخشيد. اگرچه مي توان بخشي از جنگهاي حق و باطل عربي را به ريشه هاي قبيلگي در ميان قريش برگرداند اما تجلي صفات زيبا در هيأت هاشمي و صفات پليد در چهرة امويه در ميان اعراب بازتابي و تفسيري فراتر از دعواهاي قبيلگي به همراه داشت. از اين تاريخ به بعد نهال تشيع باليدن مي گيرد. البته عده اي بر اين نظرند كه تشيع از همان آغاز و در زمان پيامبر بوده و عده اي نيز آنرا به روزگار امام علي (ع) مربوط دانسته اند كه در كنار عناويني چون صحابه، انصار و مهاجرين به همة اعضاي قوم بيكسان اطلاق مي شد و بهمين معناي كلي در سند حكميت صفين و نيز در روزگار امام حسن (ع) بدون آنكه ويژة پيروان علي (ع) باشد بكار برده شد. و عده اي نيز آنرا بر ساخته اي بعد از دوران علي بن ابيطالب (ع) و نتيجة شهادت حسين بن علي (ع) به معني انتساب به حزب دوستداران علي (ع) و فرزندانش (ع) و دشمني با امويان دانسته اند. توابين از اولين شورشهاي شيعي در سال 61/68 عليه امويان بود. حركت هاي شيعيانه جدا از رهبري علويان كه در مدينه بود در بصره و مداين و كوفه نيز شكل پذيرفت. اما با دقت در جريانهاي شيعي دانسته مي شود كه همة حركتهاي معطوف به رهبران علوي و نظريه امامت نبوده است و حتي مي توان گفت در آن دوران بحث امامت به شكل كنوني (جانشينان مقام نبوت) تكوين و تدوين نيافته بود. جريان شيعه به چند شاخه قابل تقسيم مي باشد يكي از اين شاخه ها توسط فرزندان مستقيم امامان شيعي اداره مي شد چون همواره انديشة تشكيل حكومت اسلامي مساوي با سركوب و شكنجه و تبعيد و اعدام بوده است لذا ائمه (ع) به دنبال احراز تصدي مقام حكومت نبودند و دستة دوم به وسيلة گروههايي كه بيشتر داعيه هاي سياسي يا نارضايتيهاي خود را با بهانه قرار دادن يا به عبارتي ديگر با استفاده از مشروعيت امامان شيعي و قويترين آلترناتيو حكومت هاي حاكم دنبال مي كردند. كه از قويترين اين حركتها حركتهاي غاليانه است. رهبران رسمي شيعه به معني كلي بعد از حسين بن علي (ع) در دوران امويه بيشتر جانب احتياط را گرفته و از درگيريهاي مستقيم پرهيز مي كردند. چنانكه محمد بن حنيفه بيشتر جانب مختار بن ابوعبيده را گرفت تا گروههاي غالي، از سوي ديگر امامان شيعي به دليل زياده رويهايي كه مدعيان دوستي علويان خاصه غاليان در مدح علي (ع) تا حد خدايي مي‌كردند از آنها دوري مي گزيدند. تا سرانجام عباسيان به كمك ابومسلم خراساني توانستند بر امويان چيرگي يافته و حكومت عباسي را بنيان گذارند. در اين جنبش عباسي ابوهاشم عبدا… بن محمدبن حنيفه حضور داشت و بر آن تأثير نهاد اگرچه به ظاهر شاخه ضد اموي به حكومت رسيده بود اما در داخل آن نيز دو دستگي پديد آمد كه ميان حاكمان جديد و فرزندان علي (ع) بود. نتيجة آن جنبش زيديه شد كه خود داعيه‌ي حكومت داشت و دلاورانه بر آن خاست و گروهي نيز گرد او آمدند و او را توان افزوده و پشت گرفتند. اما چون وقت جنگ رسيد به دليل حمايتي كه او از عمر و ابوبكر كرده و آنها را ستوده بود او را تنها رها كرده و نتيجه كار كشته شدن زيد شد به همين دليل به آنها رافضي گفتند كه بعدها نامي شد براي شيعيان خاصه اسماعيلي. اما امام محمدباقر (ع) برادر زيد بيشتر روش حسن بن علي (ع) را برگزيد و از درگيري مستقيم پرهيز كرد. اما مي توان نقطة عطف شكل گيري امامت به معناي خلافت الهي را در زمان امام جعفر بن محمد صادق (ع) ديد كه مي گفتند: خليفه بايد از جانب خدا باشد كه البته اين مقام از نظر تفكر سياسي شيعه خاص امام معصوم (ع) مي باشد. [لقب صادق را منصور به دليل درستي پيش بيني مورد حكومتي خود به ايشان داد]. از زمان امام جعفر صادق (ع) فقه شيعي زاده و شكل مي گيرد.

همزمان با حركتهايي كه فرزندان امام علي (ع) پديد مي آوردند، گروهها و جريانهاي فكري ديگري نيز در بدنة جامعه اسلامي شكل مي گرفت. از جملة آنها مي توان نفوذ و خواستهاي عنصر ايراني را مشاهده كرد ايرانيان براي مقابله با سيادت اعراب به كارهاي بزرگي دست يازيدند و اقدامات گاه شگفتي پديد آوردند. برخي از آنها اسلام را نپذيرفته و به جنگ در مقابل آن پرداختند كه نبردهاي بابك، استادسين و سنباد را مي توان در اين دسته نام برد. اينان آشكارا با تمامي داشته هاي عنصر عرب مخالفت كرده و براي خروج آنها از ايران تلاش مي كردند. برخي نيز توان رويارويي نداشته و يا نمي خواستند مستقيماً نيت خود آشكار كنند و در نهان در پي مقصود خود بودند و بعد از كسب پيرواني دعوي پيامبري و دين جديد مي كردند. اگرچه در ابتدا به مدح پيامبر و گاه امامان مي پرداختند اما سرانجام خود را بالاتر از آنها كشيده و كرامات و معجزاتي به هم مي‌بافتند و داعية خويش مي نماياندند كه از جملة آنها فضل ا… حروفي بود. گروهي ديگر از ايرانيان به گروههاي گوناگون سياسي خود را مي بستند و بيشتر درصدد تضعيف حكومتهاي جابر حاكم بودند بنابراين از حركتهاي غاليانه كه برهم زنندة اقتدار حاكمان بود، حمايت مي نمودند. گروهي نيز در پي ايجاد دستگاههاي فكري و فلسفي و كلامي بر مي آمدند تا بتوانند با برتري در خرد ورزي، برتري و شكوه را بر خود هموار سازند از جمله فرقة معتزلي.
ج- دوران اتمام آميختگي و شكل گيري تشييع رسمي

با روي كار آمدن حكومت صفويه در 907 شاه اسماعيل كه مردي رشيد و ايرانپرست بود تاريخ جديدي در تشيع ورق خورد. خاندان صفويه كه اساساً شافعي مسلك بودند به تدريج تشيع را پذيرفته و در كسوت شيعيان صوفي در آمدند و تشيع را دز ايران رسميت بخشيدند و اين امر البته پر بيراه نيست اگر اين حركت را واكنش نهضت ايراني شعوبي درمقابل تهديدهاي امپرتوري اسلامي عثماني سني مذهب بدانيم و كافي است دقت كنيد شاه اسماعيل خود را فرزندي از نسل يزد گرد سوم ناميد كه در روايات شعوبي بارها از زبان يزدگرد نقل شده بود و درست به همين دليل است كه بسيار راحت خود را سيد ناميدند و شجره‌نامه‌اي براي خود جعل كردند چرا كه موسي امام موسي بن جعفر (ع) در نهايت به دليل بردن نسب از امام حسين (ع) به سلالة يزدگرد و خون ايراني باز مي‌گشتند. اين قضيه آن لطف را داشت كه در نهايت ايرانيان را به مقصود خود مي‌رساند. صفويه كه نمود و تجلي تمامي نهضتهاي فكري ايراني بود در ادامه تمامي آنها را نيز از بين برد صفويان از يك سوي تصوف و عرفان اصيل ايراني را بر انداختند كه ميدان دادن به فقها آنرا تسريع بخشيد و سرانجام تصوف و عرفان اصيل ايراني را در تصوف متشرعانه ذوب و منحل كردند و روح ايراني را از يك كشف و آزاد انديشي و پيوند با گذشته خويش گستتند از سوي ديگر صفويان در رقابتي كه مجبور به ادامه دادن آن بودند، رگه‌هايي از تشيع بي ادعا و خالص به هم آميختند و آنرا رسميت بخشيدند و فقهايي را از هر سوي بخواندند و خود پاسبان آن شدند.

البته علماي اين عصر هنوز درصدد تشكيل حكومت اسلامي نبودند به دو دليل: 1- سركوب آنها توسط حاكميت 2- آنرا حق امام معصوم (ع) مي دانستند. ولي از طرفي عده‌اي از فقهاء در اين زمان مباني ولايت فقيه را به صورت نظري تدوين نمودند. چنانكه مشاهده مي كنيم. از اين زمان به بعد با حضور فقها در پايتخت صفويان دوره نفوذ علما بر حاكميت (شاه) فرا مي رسد. شاه طهماسب، كركي را به دربار خواند و او را مقام شيخ الاسلامي بخشيد و خود را نماينده و مجري وي دانست. شيوخ نيز در اين برهه هر چه از دستشان بر مي آمد دريغ نمي كردند چنانچه شيخ عبدالعال كركي معروف به محقق ثاني رساله‌اي نوشت و در آن بر جايز بودن سجود بر انسان جواز صادر كرد و اين در حالي بود كه شاه اسماعيل خود را معصوم معرفي مي‌كرد. اما همزمان با اين حوادث با سؤال بزرگي نيز مواجه بودند و آن چگونگي مشروع دانستن حكومت يك شيعي صاحب شوكت بود! لذا در اين برهة زماني نظرية جديدي در عالم تشيع شكل گرفت و آن مشروع دانستن حكومت شيعة صاحب شوكت در امور عرفي بود بدين طريق مشروعيتي دو گانه شكل پذيرفت. اگر چه مي‌توان رگه‌هايي از نظريات حكومت از قرن چهارم تا دهم در كتاب المقنعه شيخ مفيد ديد اما اين نظريه به دليل وضعيت خاص اجتماعي مجال پرورش نيافت اما بعد از صفويه به اين امر به طور جدي پرداخته شد و محقق كركي در سال 940 سعي در ارائه نظريه ولايت انتصابي فقها نمود كه در اثر اختلاف با شاهان صفوي به نجف مهاجرت كرد بعد از او محقق اردبيلي شاگرد او اين نظريه را دنبال كرد – گسترش عرصة ولايت از شرعيات به عرفيات – كه بعد‌ها اين نظرية توسط كاشف الغطا و ميرزاي قمي پي گيري شد. گويا اولين بار شيخ كركي است كه واژة ولي را در باب عقد در نكاح مطرح مي سازد و از ولي‌هاي شرعي «دختر» ذكر مي‌كند سپس اين واژه به امورات ديگر شرعي نيز كشيده و افراد مهجور را نيز شامل مي‌شود. اما در اين دوره به دليل قدرت و شوكت شاهان صفويه و سپس نادر و كريم‌خان و آغا محمد خان توان گستراندن ولايت به همة امور را نداشته‌اند و اين اتفاق تنها در زمان قجر و توسط احمد نراقي رخ داد. با تضعيف حكومت عرفي روحانيت روز به روز بيشتر در عرصة اجتماعي وجود كرد. ميرزاي قمي در ارشاد نامه سلطنت را تائيد كرده بود اما در اواخر عمر خود در كتاب جامع الشتات به نيابت عام فقيه از امام تأكيد كرد و كاشف الغطاء اصول سلطنت را به اجازه فقيه منوط كرد. او در جنگ با روسها به فتحعلي شاه اجازة جهاد داد و در همان اجازه نامه از فحتعلي شاه به بندة ما كه بر بندگي خود اعتراف دارد ياد كرد. همزمان با اين فقها احمد نراقي وضعيت را به ولايت فقيه ارتقاء داد. آنچه او انجام داد سفسطه‌اي بود؛ ميان دو لفظ با دو مضمون متفاومت كه پائين‌ترين نوع سفسطه است. احمد نراقي ولايت را كه در باب مهجورات بيان شده بود و منظور از آن اولياء به معني سرپرستان افرادي بود كه ناقص العقل بودند يا دختران كه به دليل عدم ازدواج نابالغ از لحاظ شرعي به حساب مي آمدند با لفظ ديگري كه در تصوف مورد استفاده واقع مي‌شد يكي گرفت. تصوف چنانكه توضيح داده شده در سلسله مراتب خود به ولايت و وليان اعتقاد داشتند كه به صورت مطلق و مفيد وصف مي‌شد.

1403/9/2 - پین فایل