پیش فاکتور دریافت فایل
مقاله بررسی جامع جنگ هاي صليبي
10753
24,900 تومان
.zip
53 کیلوبایت
توضیحات:
مقاله بررسي جامع جنگ هاي صليبي در 80 صفحه ورد قابل ويرايش
جنگهاي صليبي : 1095-1291

I - علل

جنگهاي صليبي اوج حواث قرون وسطي و شايد جالبترين واقعه اي بود كه در تاريخ اروپا وخاور نزديك روي مي داد. اكنون دو دين بزرگ جهان ،‌اسلام و مسيحيت ، بعد از قرنها مناظره،‌سرانجام آن را به حكميت نهايي بشرـ يعني به ميدان جنگ – واگذارمي كردند. تمام ترقيات قرون وسطايي ، جميع عرصة‌بازرگاني و جهان مسيحي ،‌همة‌شور و اعتقاد مذهبي ،‌وكلية‌قدرت فئوداليسم و فريبندگي شواليه گري در دويست سال جنگي كه براي بشر و منافع بارزگاني در گرفت به اوج كمال و ذروة‌اعتلا رسيد.

اولين علت مستقيم جنگهاي صليبي پيشتازي تركان سلجوقي بود. دنيا خود را با سلطة‌مسلمانان بر خاور نزديك وفق داده بود. خلفاي فاطمي مصر در حكومت بر فلسطين طريق مدارا پيش گرفته بودند و ،‌صرف نظر از چند واقعة استثنايي ، فرقه هاي مسيحي آن سامان از آزادي زيادي در پيروي از تعاليم ديني خويش برخوردار بودند. حاكم،‌خليفة ديوانة‌قاهره، كليساي قيامت را ويران كرده بود ( 1010)‌لكن خود مسلمانان مبالغ معتنا بهي خرج تعمير مجدد آن كرده بودند. در سال 1047،‌جهانگرد و شاعر ايراني، ناصر خسرو ، كليساي مزبور راجنين توصيف كرد:‌«… جايي وسيع است چنانكه هشت هزار آدمي را درآن جاي باشد،‌همه را به تكلف بسيار ساخته از رخام رنگين و نقاشي و تصوير ، وكليسا را از اندرون به ديباهاي رومي آراسته مصور كرده و بسيار زر طلا بر آنجا به كار برده ، و صورت عيسي عليه السلام را چد جا ساخته كه بر خري نشسته .»

اين فقط يكي از كليساهاي متعدد در بيت المقدس بود . زايران مسيحي حق داشتند آزادانه به اماكن متبر كه رفت و آمد كنند، ساليان ساليان سال بود كه زيارت فلسطين نوعي عبادت يا كفاره محسوب مي شد،‌همه جا اروپا ،‌انسان كساني را مي ديد كه برگهاي نخل فلسطين را چليپا وار، به نشانة‌زيارت از اماكن متبر كه ،‌زيور تنپوش خويش مي كردند.،‌پيرز پلومن معتقد بود كه اين قبيل افراد «رخصت داشتند كه از آن پس تمام عمر سخن دروغ بگويند .» لكن در 1070 تركان بيت المقدس را از چنگ فاطميان بيرون آوردند،‌ و زايران مسيحي از اين پس ناقل رواياتي بودند دربارة‌تعدي تركان وبي حرمتي

آنها نسبت به اماكن متبركه. طبق روايتي قديمي كه صحت آن مسلم نيست ،‌يكي از زايران به نام پير لوميت ( پير منزوي )‌از جانب سيمون ،‌بطرك بيت المقدس ،‌نامه اي نزد پاپ اوربانوس دوم به رم آورد كه در طي آن تعقيب و آزار مسيحيان فلسطين بتفصيل بيان ،

واز پاپ عاجزانه تقاضاي كمك شده بود (1088).

دومين علت مستقيم جنگهاي صليبي تضعيف خطرناك امپراطوري بيزانس بود. امپراطوري مزبور مدت هفت قرن ميان تقاطع بزرگراههاي اروپا و آسيا قرار داشت ومانع تهاجم لشكريان آسيايي وخيل جماعات چادرنشين استپها به اروپا بود. اكنون اين امپراوري بر اثر نفاقهاي داخلي، بدعتهاي مخرب، و شقاق 1054 كه ماية‌جدايي آن از غرب شده بود،‌ آن قدر ضعيف بود كه ديگر نمي توانست موفق به انجام اين امر خطير تاريخي شود. در حالي كه بلغارها،‌ پجنگها ، كومانها ،, وروسها بر دروازه هاي اروپايي آن هجوم مي بردند،‌تركان مشغول تكه تكه كردن ايالات آسيايي آن امپراطوري بودند. در 1071

سپاهيان بيزانس تقريباً در مناذگر تارومار شدند . تركان سلجوقي ادسا{ الرهايا اورفه }، انطاكيه ( 1085)‌، طرسوس، حتي نيقيه را تسخير كردند واز آن سوي بوسفور چشم برخودشهر قسطنيه دوختند. امپراطور آلكسيون اول (1081-1118)، با امضاي عهدنامة‌خفت آوري ،‌بخشي از آسياي صغير را نجات بخشيد، لكن براي مقابله با هجومهاي بيشتر فاقد قواي نظامي بود. اگر قسطنطنيه به دست تركان مي افتاد،‌تمامي اروپاي خاوري در برابر لشكريان آنها مفتوح مي شد وفتح تور ( 732) بي نتيجه مي ماند. آلكسيوس غرور مذهبي را فراموش كرد،‌سفرايي نزد پاپ اور بانوس دوم و شوراي

پياچنتسا گسيل داشت،واروپاي لاتين را تشويق كرد اورا در هزيمت دادن تركان از اروپا ياري كند. آلكسيوس مي گفت كه مبارزه با اين جماعت كفار در خاك آسيا عاقلانه تر خواهد بود تاآنكه دست روي دست نند و منتظر سيل آنها از طريق شبه جزيرة‌باكان به

پايتختهاي اروپايي باشند. سو مين علت مستقيم جنگهاي صليبي حس جاه طلبي شهرهاي ايتاليايي مانند پيزا،‌جنوا،‌ونيز، وآمالفي بود كه مي خواستند دامنة‌قدرت تجاري روزافزون خود را بسط دهند. هنگامي حوزة‌ حكومت مسلمين را در اسپانيا كاهش دادند (‌از 1085 به بعد)،‌مديترانة باختري به روي بازرگانان مسيحي بازشد. شهرهاي ايتاليايي از راه بنا

صادر كنندة‌ كالاهاي داخلي و مصنوعات وراي آلپ ثروتمند تر و نيرومندتر شدند و در صدد بر آمدند به برتري مسلمانان در مديترانة‌خاوري پايان دادة‌بازارهاي خاور نزديك را به روي امتعة اروپاي باختري بكشانيد.م اطلاع نداريم كه اين سوداگران ايتاليايي تا چه حد به شخص پاپ تقرب داشتند. تصميم نهايي از جانب خود اوربانوس گرفته شد. اين فكر به مخلية ساير پاپها هم خطور كرده بود. مثلا ژربر، كه به اسم سيلوستر دوم مقام ياپي را احراز كرد،‌از عالم مسيحيت خواستار نجات بيت المقدس شد،‌و بنا به اصرار او جماعتي از مبارزان مسيحي بي نتيجه قدم به خاك سوريه گذاشتند(‌حد1001)‌. گرگوريوس هفتم در گرماگرم مبارزة‌متهدم كننده اي با هانري چهارم گفته بود:‌«جان بر كف نهادن در راه نجات اماكن متبركه در نظر من بمراتب خوشتر است تا حكومت بر عالمي.» هنگامي كه اوربانوس در مارس 1095 رياست شوراي پياچنتسا را به عهده گرفت، آتش آن مبارزه هنوز سرد نشده بود. در اين شورا اوربانوس به حمايت از تقاضاي سفيران آلكسيوس سخن گفت ،‌اما توصيه كرد تا مجمع عظيمتري به نمايندگي از جانب قاطبة‌مسيحيان براي اعلام جنگ عليه اسلام تشكيل نشده است، در گرفتن تصميم شتاب نورزند.م احاطة وي بر اوضاع زيادتر ازآن بود كه تصور كند در چنين امر

خطيري،در يك سرزمين دور دست ، پيروزي مسيحيان قطعي باشد. بي شك اوربانوس پيش بيني مي كرد كه شكست در اين مهم به حيثيت مسيحيت وكليسا سخت لطمه خواهد زد.شايد اشتياق داشت كه جنگجويي نامرتب بارونهاي فئودال و دزدان درياي نورمان را به صورت مبارزه اي مقدس درآورد و اروپا و امپراطوري بنزانس را از خطر مسلمانان برهاند. آرزوي اوربانوس آن بود كه كليساي شرقي را دوباره به زير سلطة حكومت پاپي، وعالم مسيحي را به صورت جهان نيرومندي تحت فرمان پاپها در آورد وبارديگر شهر رم را به پايتخت جهان مبدل كند. اين مفهوم ذهني ناشي از نهايت دولتمردي بود

از مارس تا اكتبر 1095 اوربانوس به سياحت در ايتالياي شمالي و فرانسة‌جنوبي مشغول بود و از امر ا وبزرگان قوم براي كمك ضروري در اين راه نظر خواست. در كلرمون ،‌ واقع دراوورني،‌شوراي تاريخي روحاني اجلاس كرد، هرچند كه يك روز سرد ماه نوامبر

بود، هزاران نفر از مردم نواحي و جوامع مختلف چادرهاي خود را در ميان صحرا برافراشتند،‌و چنان اجتماع عظيمي برپا شد كه هيچ تالاري گنجايش آن همه مردم را نداشت ،‌هنگامي كه هموطن خود اوربانوس دوم را بر بالاي صفه بلند كردند، ووي به زبان خود آنها به ايراد مؤثرترين خطا به ها در تاريخ قرون وسطي پرداخت ، قلب همه از فرط احساسات در پس افتاد. پاپ خطاب به حاضران چنين گفت:‌ اي نژاد فرانك! نژاد محبوب و برگزيدة‌ خدا! … از مرزهاي اورشليم واز جانب قسطنطنيه خبر غم انگيزي

آورده اند كه قومي ملعون بكلي از خدا بيخبر جابرانه بر اراضي اين مسيحيان هجوم برده با ويرواني وايجاد آتشسوزي مردم را از زاد و بومشان بيرون رانده اند. ابنان جماعتي لز اسرا به مملكت خويش برده و بخشي از آنها را زير شكنجه هايي بيرحمانه به قتل رسانده اند . اين مردم محرابها را بالوث وجود خويش آلوده مي سازند وسپس آنها را ويران مي كنند. قلمرو يونانيان اكنون به دست آنها تكه تكه شده است يونانيان از آن اراضي وسيعي كه پيمودن سراسر آن حتي بيش از دو ماه محروم شده اند.

جبهة مسلمان حركت كرد.

روز بعد بخت از او برگشت. لشكريان تازه نفسي براي كمك به صلاح الدين از راه رسيدند و ريچارد، كه دوباره بيمار شده بود و حمايتي از شهسواران مقيم عكا و صور نمي‌ديد ، بار ديگر تقاضاي صلح كرد. ريچارد در حالي كه در آتش تب مي‌سوخت به صداي بلند آب يخ و ميوه خواست. صلاح‌الدين به اجابت خواستة وي مقداري گلابي و هلو و برف، و همچنين طبيب شخصي خويش را، به بالين وي فرستاد. در دوم سپتامبر 1192 آن دو دلاور عهدنامه صلحي را براي مدت سه سال امضاء و خاك فلسطين را تقسيم كردند. طبق اين عهدنامه، قرار شد كه ريچارد بر كلية شهرهاي ساحليي كه تسخير كرده بود، از عكا تا يافا، حكومت كند؛ مسلمانان و مسيحيان مجاز باشند آزادانه از اراضي يكديگر عبور كنند؛ جان ومال زايران در اورشليم محفوظ و مصون ماند؛لكن شهر بيت المقدس زير نظر مسلمانان اداره شود ( بعيد نيست كه چون بازرگانان ايتاليايي به طور كلي علاقمند به نظارت بر بنا در فلسطين بودند ، به همين سبب ريچارد را تشويق كرده باشند كه اورشليم را در برابر مناطق ساحلي به مسلمانان واگذارد.) با تدارك تورنواها ، عقد صلح را جشن گرفتنند. و قايعنگار ريچارد درباره اين رويداد مي‌نويسد:« فقط خداوند تبارك و تعالي از شادماني بي اندازه اين دو سپاه آگاه است.» براي اندك زماني افراد دل از تنفر شستند. ريچاد رهنگام سوار شدن بر كشتي به عزم انگليس آخرين نامه گستاخانه خودرا خطاب به صلاح الدين فرستاد و در طي آن وعده داد كه سه سال ديگر برگردد و اورشليم را بازستاند، صلاح الدين در جواب نوشت كه اگر وي ناگزير شود سرزمين خود را از دست دهد ، باختن به ريچارد را بر هر آدم زنده ديگري مرجح مي‌شمرد.

عدالت، شكيبايي، و ميانه روي صلاح الدين كارداني، شجاعت و تدبير جنگي ريچارد را شكست داده بود؛ وحدت و وفاداري سرداران مسلمان بر نفاق و عهدشكنيهاي سالاران فئودال تفوق يافته بود؛ تجربه نشان داده بود كه يك خط كوتاه مهمات ساني در عقب صفوف سپاه مسلمان بمراتب بر تسلط مسيحيان به درياهاي جهان مزيت داشت. وجود سلطان مسلمان نمونه بارزتر و مشخصتري از جميع فضايل و نقايص مسيحي بود تا وجود شهريار مسيحي. صلاح الدين دينداري را به آنجا مي رساند كه از تعقيب و آزار مخالفان دين پروايي نداشت، و در اين قبيل مسائل چنان دستخوش احساسات مي شد كه خصومتش با شهسواران پرستشگاه و مهمان نواز بيش از حد بود. با اينهمه ، معمولا با ضعفا بملاميت رفتار مي كرد، با شكست خوردگام مهربان ، و در وفاي به عهد چنان از دشمنان خويش برتر بود كه وقايعنگاران مسيحي در شگفت بودند چطور الاهياتي چنين قادر است آدمي چنان به وجود آورد. وي با خدمتگزاران خويش در نهايت ملاطفت رفتار، وشخصاً به كلية شكايتها رسيدگي مي كرد. « پول در نظر وي همان اندازه قدر داشت كه خاك»، وآنچه در خزانه شخصي خويش به جا نهاد فقط يك دينار بود. چندي قبل از آنكه جان سپرد، خطاب به فرزندش ، به ظاهر اندرزهايي داد كه هيچ حكيم مسيحي قادر نبود سخني پرمغزتر از آن بگويد:

پسرم، ترا به خداي تبارك و تعالي مي سپارم .. طبق مشيت وي رفتار كن، زيرا آرامش خاطر در آن نهفته است. از خونريزي بپرهيز.. زيرا خوني كه بر زمين ريزد هرگز نمي‌خسبد. كوشش كن تا دل آحاد رعيت خود را به دست اوري و مراقب رفاه آنان باشي؛ زيرا تو از جانب خداوند و من به اين سمت برگزيده شده اي تا خوشبختي آنها را تأمين كني. جهد كن تا دلوزيران ، بزرگان، و اميران خويش را به دست آري. اگر من به مقام شامخي نايل آمده‌ام،علت آن است كه با محبت و ملاطفت دل مردم را تسخير كرده ام.

وي در سال 1193، هنگامي كه پنجاه وپنج سال بيشتر از عمرش نمي‌گذشت، بدرود حيات گفت.

VII- چهارمين جنگ صليبي : 1202- 1204

سومين جنگ صليبي عكا را آازد ساخت، اما بيت المقدس را همچنان در دست مسلمانان باقي گذاشته بود. نتيجه اي چنين اندك از يك سلسله مبارزاتي كه در آن بزرگترين سلاطين اروپا شركت جسته بودند طبعاً مايه دلسردي بود. غرق شدن فردريك بارباروسا، فرار فيليپ اوگوست، تصور آشكار ريچارد، توطئه هاي بي دغدغه شهسواران مسيحي در سرزمين مقدس، اختلافات بين شهسواران پرستشگاه و مهمان نواز، شروع مجدد جنگ بين انگليس و فرانسه دماغ اروپاي مغرور را به خاك ساييد و ايقان دني عيسي را در ميان پيروان ان بيش از پيش ضعيف ساخت. لكن چون صلاح الدين زو در گذشت و امپراطوري وي تجزيه شد. اميد مومنين اروپايي بالا گرفت. اينوكنتيوس سوم را از آغاز تصدي مقام پاپي خواستار كوشش ديگري در اين راه بود و كشيش ساده اي به نام فولك دونويي، در طي موعظاتي، سلاطين و مردم را به شركت در چهارمين جنگ صليبي دعوت كرد. نتايج حاصله به هيچ وجه مايه اميدواري نبود. امپراطور فردريك دوم پسري بود چهار ساله ؛ فيليپ اوگوست شركت در يك جنگ صليبي را براي يك عمر كافي مي‌دانست؛ و ريچارد اول پادشاه انگليس، كه آخرين نامة خو خطاب به صلاح الدين را فراموش كرده بود ، به سخنان تشويق آميز فولك خنديد و در پاسخ وي گفت : « به من توصيه مي كني كه سه دختر خويش يعني غرور، آز و ناپرهيزكاري را ترك گويم. من آنها را به آنهايي كهب يش از همه استحقاق دارند مي‌بخشم: غرورم را شهسواران پرستشگاه، آزم را به راهان سيتو، و ناپرهيزكاريم را به جماع اسقفان» با تمام اين احوال، اينوكنيتوس در تقاضاي خويش پافشاري ورزيد. وي پيشنهاد كرد كه مبارزه عليه مصر در صورتي قرين كاميابي خواهد شد كه ايتاليا حاكم بر درياي مديترانه باشد، و تسلط بر سرزمين ثروتمند و حاصلخيزي مثل مصر بهترين وسيله رسيدن به بيت المقدس و تسخير آن شهر است پس از آنكه مدتي با و نيز چانه مي زدند ، عاقبت آن جمهوري كوچك دريانورد را راضي كردند در برابر 85000 مارك نقره ( معادل 8500000 دلار) وسايل حركت چهار هزار و پانصد نفر شهسوار با مركب آنها، نه هزار تن از ملازمان ، و بيست هزار پياده نظام به انضمام سيورسات نه ماهه آنها را از دريا فراهم سازد ؛به علاوه: پنجاه فروند كشتي جنگي مجهز به افراد پاروزن را در اختيار صليبيون بگذارد. و نيز در مقابل اين خدمات يك شرط قايل شد، و آن گرفتن نيمي از غنايم اراضي تصرف شده بود. لكن ونيزيها به هيچ وجه قصد حمله به مصر را نداشتند. سوداگران ونيزي همه ساله از طريق صدور الوار و آهن واسلحه به مصر، و وارد كردن غلام، ميليونها دلار استفاده مي‌كردند و اكنون حاضر نبودند كه اين داد وستد را به جنگ به مخاطره افكنند يا پيزا و جنووا در اين معاملات سهيم سازند. به همين سبب، در همان حال كه مشغول مذاكره با كميته صليبيون بودند ، مخفيانه با سلطان مصر عقد اتحادي بستند و متعهد شدند كه آن كشور ار در برابر تهاجم بيگانگان حراست كنند. (1251) ارنول ، يكي از وقايعنگاران اين عهد، اظهار مي دارد كه ونيز براي منحرف ساختن جنگ صليبي از فلسطين، رشوه چشمگيري دريافت كرد.

در تابستان 1352، لشكريان جديد صليبي در ونيز گرد آمدند. سرداران اين سپاه عبارت بودند از ماركزه يونيفا چوازمونفرا ، كنت لويي از بلرا، كنت بودوئن از فلاندر ، سيمون دومونفور ( كه بعدها در مبازره با بدعتگذاران آلبيگايي شهرت فراواني به دست آورد ) ، و عده زيادي از بزرگان و اشراف عهد ، از جمله ژفروا دو ويلاردوئن ، و مارشال دوشامپاني، كه نه فقط در ديپلوماسي و مبارزات صليبي سهم شاياني ايفا كرد، بلكه تاريخ فضاحت آور آن را به صورت خاطرات آبرومندي تدوين كرد كه خود مقدمه آثار ادبي منثور زبان فرانسه بود به سنت مالوف، اكثر صليبيون از فرانسه مي‌آمدند. به هر كس كه در اين امر خطير شركت مي جست دستور داده شده بود كه به نسبت استطاعت مالي خويش مبلغي پول نقد همراه بياورد تا 85000 مارك نقره اي كه ونيز مطالبه مي كرد گرد آيد. پس از گرد آوري تمام وجوه ،هنوز 34000 مارك كمبود داشتند . انريكو داندولو ، دوج تقريباً نابيناي ونيز «كه دلش را درياي كرم مي‌خواندند»، با تمام حرمتي كه از آن مردي نود و چهار ساله بود، پيشنهاد كرد كه اگر صليبيون در تسخير بندر زارا به و نيز مدد رسانند، جمهوري مزبور از تقاضاي ما بقي پول صرف نظر خواهد كرد. اين بندر بعد از خود و نيز مهمترين بندر درياي آدرياتيك محسوب مي شد. در 998 ونيز آن را تسخير كرده بود، وبارها در آنجا مردم علم شورش برافراشته و منكوب شده بودند. اما در اين تاريخ به مجارستان تعلق داشت و تنها راه ارتباط اراضي مجارنشين با دريا بود. از آنجا كه ثروت و قدرت اين بندي رو به فزوني بود، و نيز بيم آن داشت كه رقيب عمده وي در تجارت آدرياتيك شود. اينوكنتيوس سوم چنين پيشنهادي را شريرانه ناميد و تهديد كرد كه هر كس در اجراي اين نقشه شريك شود، او را تكفير مي كند. لكن صداي دلنواز سكه هاي طلا آن قدر بلند بود كه امكان نداشت سخنان بزرگترين و مقتدرترين پاپهاي عالم به گوش كسي رسد. ناوگان مشترك جنگجويان بر زارا هجوم بردند و آن بندر را در عرض پنج روز تسخير، و غنايم به دست آمده را ميان خود تقسيم كردند. آنگاه صليبيون هيئتي را به شفاعت نزد پاپ روانه داشتند و تقاضاي عفو كردند. پاپ بر ايشان آمرزش فرستاد ، لكن تقاضا كرد كه غنايم به دست آمده را مسترد دارند، صليبيون از پاپ براي آمرزش گناهان تشكر كردند ، اما غنايم را نگاه داشتند. ونيزيها حكم تكفير پاپ را ناديده انگاشتند و درصدد اجراي دومين قسمت برنامه خويش، كه تسلط بر قسطنطنيه بود، برآمدند.

حكومت سلطنتي بيزانس از جنگهاي صليبي چيزي نياموخته بود؛ كمكي كه در اين مبارزات به صليبيون كرد اندك بود، اما منافعي سرشار عايدش شد؛ قسمت اعظم آسياي صغير را دوباره به چنگ آورد و با آرامش و قرار شاهد تضعيف متقابل اسلام و غرب در كشمكشي كه بر سر فلسطين روي مي داد شد. امپراطور ما نوئل هزاران نفر از ونيزيها را در قسطنطنيه زنداني، و چند صباحي امتيازات تجارتي ونيز را در آن سامان لغو كرده بود (1171). اسحاق دوم، ملق به آنگلوس، بي هيچ ناراحتي و دغدغه خاطري . با اعراب مسلمان متحد شده بود. در 1195 اسحاق به بدست برادرش الكسيوس سوم خلع، زنداني و نابينا شد. پسر اسحاق، كه او نيز آلكسيوس نام داشت، به آلمان گريخت. در 1202 وي عازم ونيز شد و از سناي ونيز و صليبيون تقاضا كرد كه پدرش را نجات دهند و دوباره به مقام سلطنت بردارند، و در عوض وعده داد كه براي هجوم به مسلمانان همه نوع سيورسات در اختيار آنها قرار دهد . داندولو و بارونهاي فرانسوي قرار داد سنگيني را بر آلكسيوس جوان تحميل كردند : به اين معني كه از وي تعهد گرفتند مبلغ 200000 مارك نقره به صليبيون تسليم كند، سپاهي مركب از ده هزار نفر را براي خدمت در فلسطين مجهز سازد، و كليساي ارتدوكس يوناني را مطيع و منقاد پاپ اعظم گرداند.

با وجود اين رشوه زيركانه، اينوكنتيوس سوم صليبيون را از هجوم به امپراطوري بيزانس بازداشت ، و تهديد كرد كه هر كس را كه از گفته او تخلف ورزد تكفير خواهد كرد. برخي از اعيان حاضر به شركت در چنين ماجرايي نشدند. بخشي از سپاهيان ، خود را از مبارزات بيزانس بازداشت، و تهديد كرد كه هر كس را كه از گفته او تخلف ورزد تكفير خواهد كرد. برخي از اعيان حاضر به شركت در چنين ماجرايي نشدند. بخشي از سپاهيان، خود را از مبارزات صليبي معاف دانستند و به زادو بومشان برگشتند. لكن اميد به تسخير ثروتمدترين شهر اورپا چنان انديشه نويد بخشي بود كه تاب و توان از همه مي برد.

1403/10/2 - پین فایل